ساسی مانکن؛ تمام آنچه یک هنرمند نباید باشد
اساسا انسان قرن بیست و یکم، اوقات فراغت را دست کم می گیرد. ما آنقدر درگیر دلمشغولی های روزانه خودمان هستیم که وقتی فرصتی پیدا می کنیم تا از جبر اقتصادی فاصله بگیریم و برای دقایقی هم که شده زندگی را «زندگی کنیم»، همچون فردی که روزها در بیابان برای رسیدن به جرعه آبی تقلا می کرد، فقط به دنبال ارضای یک نیاز اولیه هستیم. انگار برای ما اهمیتی ندارد آبی که می نوشیم در نهری پاک جاری بوده یا در لجنزاری متعفن.
این مطلب را برای ساسی مانکن می نویسم؛ یک به ظاهر هنرمند که شده است آیینه تمام نمایی از یک جامعه بیمار. یک روز شعار «اول اینستا، بعد کتاب» را آنقدر ریتمیک سر می دهد که حتی وقتی پای آن به کلاس درس باز می شود، پیش خودمان می گوییم: «اشکالی ندارد، می توانیم محتوا را فدای هدف کنیم؛ هدف شادی است که ما در این زمانه به شدت از آن محروم هستیم» و روز دیگر در کنار بازیگر فیلم های پورن کلیپ می سازد و این بار هم خبری از هنر نیست، بلکه فقط ادبیات است که به ابتذال کشیده می شود.
ایراد اما استفاده از یک بازیگر به خصوص در کلیپ هایش نیست؛ لااقل من قصد ندارم در این مطلب به آن جنبه بپردازم چرا که به عنوان یک پژوهشگر علوم اجتماعی معتقدم برچسب زدن بر آدم ها به خاطر شغل شان هر چقدر هم که ساده باشد، کار درستی نیست. مسئله، فراموشی رسالت یک هنرمند است. وقتی از واژه «رسالت» استفاده می کنم، به خوبی متوجه عواقب ذات انگارانه ای که می تواند برای یک پدیده اجتماعی در بر داشته باشد، هستم؛ بنابراین ترجیح می دهم از عبارت «شرافت» به جای آن استفاده کنم.
همه ما می دانیم که یک هنرمند به واسطه حمایت مخاطبانش به یک ستاره تبدیل می شود. همانقدر که این مخاطب در دخالت کردن در زندگی شخصی هنرمند تقبیح می شود، محق است که درباره آثار و حتی زیست اجتماعی هنرمند با دیدی نقادانه برخورد کند. بر همین اساس ما زندگی شخصی پر حاشیه ساسان حیدری یافته را فاکتور می گیریم و به نقد فعالیت هنری او می پردازیم. لازم به توضیح می بینم که بگویم به طور شخصی مشکلی با موسیقی پاپ و یا شاد ندارم، بنابراین نقدی که می خوانید نباید به معنی مخالفت نگارشگر با شادی و خوشی برداشت شود.
به مبحث شرافت بر می گردیم؛ فرض را بر این بگیریم هنرمندی به دنبال شاد کردن مخاطبانش است؛ اما به چه قیمتی؟ به قیمت مضحکه کردن یک نام زنانه در اجتماع، اتفاقی که بارها و بارها با اسامی دیگری هم رخ داده است. البته جای شک و تردید بسیار دارد که هدف این خواننده صرفا شاد کردن مخاطبانش باشد. او به حدی شیفته شهرت و روی زبان ها افتادن شده است که دست به هر کاری می زند تا همچنان نقل محافل باشد.
روزگاری اعتقاد بر این بود کسی که به فرنگ رفته است، شعور و فهم بالاتری دارد. نتیجه چنین تفکری، تقلید بی چون و چرا از لایه های پایینی فرهنگ غرب و در نتیجه گرایش به سوی ابتذال و عقب ماندگی هر چه بیشتر از حیث درک و فهم بود. حالا اما مخاطبی بیچاره باقیمانده است که در سرزمینش با یک نوع مصیبت مواجه است و وقتی رو به سمت فرنگ می کند، مصیبت دیگری را می بیند؛ در واقع این حقیقت هر چقدر هم تلخ باشد، او باید بداند که بد بودن الف لزوما به معنی خوب بودن ب نیست. در طول تاریخ، هنر همواره در رابطه با قدرت (حال یا در تعامل با آن و یا در ضدیت با نوعی از آن) فرصت بروز در عرصه اجتماع را پیدا کرده است. آنچه در آثاری همچون «تهران-توکیو» می بینیم، بیشتر شبیه به فروکاستن دغدغه های اجتماعی به مصداق های ابتذال و فحشا است. در واقع هنرمند (یا به بیانی بهتر هنربند) نه تنها صدای مردم جامعه اش نمی شود، بلکه حتی در سرگرم کردن آن ها نیز سراغ بی کیفیت ترین مواد اولیه می رود که حاصل آن چیزی جز پرورش نسلی سطحی نگر نخواهد بود.
البته شاید بگویید ایراد از مخاطب است که این نوع اثر را می پذیرد (حتی به نوعی می پرستد) و خالق اثر نیز برای آن که می بیند نانش در روغن است، از همین آب گل آلود ماهی می گیرد. این دیدگاه نیز قابل تأمل بوده و می بایست به طور دقیق به ریشه یابی این پرداخت که سلیقه مخاطب تا چه حد از خالق اثر تاثیر می پذیرد (که البته پرداختن به چنین چیزی، از حوصله این بحث خارج است). در اینجا شایان ذکر است که اگر خواننده ای همچون امیرحسین مقصدلو (تتلو) از روز اول در ترانه هایش از الفاظ رکیک و بی شرمانه استفاده می کرد، به سختی می توان تصور کرد که تا این حد در بین اعضای جامعه محبوب می شد؛ بنابراین توجه به این نکته ضروری است که آرتیست در گذر زمان تغییر می کند و در این مسیر، سلیقه مخاطبش را هم تغییر می دهد.
کوتاه سخن آن که انسانی که می خواهد دربند نباشد و به سوی کمال حرکت کند، ملزم است تا نسبت به آنچه برایش جنبه سرگرمی و تفریح دارد هم حساسیت به خرج بدهد. حالا که این مطلب را به پایان رساندید، از شما دعوت می کنم نگاهی به هنرمندان مورد علاقه تان بیاندازید؛ آن ها چقدر با ایده آل های شما همخوانی دارند؟
ساسی خیلی هم کارش درسته بااهنگاش ملت میزنن ومی رقصن شما جماعت سنادسه باشادی نسل جوون مشگل دارید برو بابا بااین تحلیل ساندیسیت.